sarpor

آغاز یک شروع طوفانی را میبینید از بفنگ سر پر

sarpor

آغاز یک شروع طوفانی را میبینید از بفنگ سر پر

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

فرهنگ لغت_2

نیما امید امیر فائقی 090 | سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۸ ق.ظ

رأس ساعت:

 در کل چیز بدی است. رأس ساعت از خواب بیدار شوی  ( اونم توی این ماه رمضونی تو هوای گرم روز) باید رأس ساعت از خانه حرکت کنی رأس ساعت بری مکتب وگرنه حسابت با ترکه انار الکاتبینِ(البته الان دیگه شده خط کش آقای ناظم)

آخ آخ آخ... خصوصاً رأس ساعت به خانه برگردی وگرنه حسابت با دمپایی و جارو الکاتبینِ مادرِ(که البته الآن اقسام دیگش مثل مگس کش و هر چیز قابل دست رس دیگری مثلاً از نوع تحاریم اقتصادی و فرهنگی و... استفاده می شود) که درست از شش صد کیلو متری میاد میاد کاد ور میادره صاف می خوره تو مغزت و تا دو ساعت هنگ میکنی که چی بود چی بود از کجا بود می گم بابا این سوباسا و کاکرو باید بیان از مادر من یاد بگیرن چه ریختی گل بزنن.

و تارأس ساعت بازی کامپیوتری بکنی وتا رأس ساعت ستون های نشریه را تحویل دهی و گرنه حسابت با نعلین الکاتبین جناب سر دبیرِ که صد رحمت به جارو و دمپایی مادر .... .

اعلان وجود: اعلان وجود کلاً  مقوله خوبی بوده و است.

اما روش های مختلف و زیادی برای ابراز آن وجود دارد.

مثلاً یک راه آن راه اوباش خیابانی است که هر روز با کتک زدن و زور گیری از چند نفر می گویند ما نیز هستیم که همه می فهمند اصلاً آدم نیستند.

اما یک راه دیگر آن از راه تحصیل و تهذیب است که افراد با مطالعه و بزرگ کردن فکر و اندیشه خود و مطرح کردن نظرات و تحقیاقت خود را به جهان می نمایانند.

بعضی ها توقعات بیش از حد دارند و می خواهند یک شبه ره صد ساله بروند و یا بدون اینکه هیچ قائده و قانون جهانی را(دیگه قوائد جهانی رو همه باید رعایت کنند)رعایت کنند می خواهند به مقاصد خود برسند.

نمونه آن که چندان هم از ما دور نیست برای اعلان وجود خود راه عجیب و قریبی در نظر گرفته و می خواهد تمام قوانین بین المللی را تغیر دهد تا به خواسته هایش برسد.

و آن راه عجیب و غریب حمله کردن تحمیل کردن آواره کردن و کشتن  و در عین حال همه این ها بی سر و صدا!

 و اما آن راه عجیب و غریب این است که وقتی مردم نشسته اند دارند فوتبال ایران_آرزانتین و یا آلمان_برزیل نگاه می کنند یک بمب چند ده تنی بریزی رو سر مردم بد بخت اونم به خیال این که این مردم دیگه چون دارن فوتبال نگاه می کنن عین یک بز هیچی حالیشون نمیشه!

بله اون روش عجیب و غریب اینکه توی هر world cup و یا توی هر EURO یک جنگ اساسی مثل جنگ سی و سه روزه لبنان و یا جنگ همین روزای با غزه راه بندازی و کلی آدم و از زنگی کردن اخراج کنی!

ده خوب آقای صهیونیست حالا چون سفیرت تو لندن مجروح شده باید مردم فلسطین و بمبارون کنی و یک چهارم خاک لبنان رو تصرف کنی؟

و یا به خاطر  توپای که تو یورو 1992 گل میشه جنگ بالکان رو راه بندازی و یا تو بازی برزیل_آلمان 21 کودک مظلوم فلسطینی رو بکشی!

آخه شما ها جوری مردم بی چاره رو قتل عام میکین که بوفون دروازه بان تیم ملی ایتالیا با انداختن شال اهل مقاومت فلسطین  دژاگه خودمون با گذاشتن عکس هایی روی فضای مجازی مخالفت خودشون رو با این کشتار نشون دادن.

همین چند روزه مردم تمام دنیا با برگذاری راهپیمایی هایی چند هزار نفره مخالفت و تنفر خودشونو نشان دادن.

اما نباید فراموش کنیم که ورزشکاران الجزایری پولی را که از قهرمان شدن در جام جهانی هدیه گرفته بودن تقدیم مردم غزه کردند.

اما ما اهالی نشانی نیز تنفر خود را نسبت به اسرائیل و حس همدردی خود را به گوش مردم غزه می رسانیم.

دمپایی:

وسیله ایست عمومی، هر کس بخواهد هر زمان با هر سایز پایی((La. Li. Ma آن را می پوشد و می رود. عین اونایی که  توشب قدر یا توی اعتکاف ....

به خدا زار میزنن میگم: خدااااا... به خدا دو دفعه پیشم دمپایی هام رو پوشیدن رفتن دیگه برنگشتن داری عذابم میکنی؟!

اما بعد از چهل و شش دقیقه  چهل و شش ثانیه یک بار مشت به دیوار زدن یک بار سر به آسمان گذاشتن و نذر کردن و از ترس پدر مادر شلوار خراب کردن  آقا تشریف فرما شدن بی خیال...

حرف که نمی تونی بزنی چون بعد در آوردن دمپایی ها معلوم میشه اصلاً سایز پاتون یکی نیست و اگر هم زنده بذارنت تیکه بزرگت گوشته.

اومدم دمپایی هام رو بپوشم برم می بینم یارو برگشته یه جوری نگام میکنه که انگار می خواهد بخورتم . می گه: قربون دستت اون دمپایی دیگه رو بپوش برو این دمپاییه به پام ساخته!!!

تو دلم میگم مگه مواد مخدر که ساخته ؟ یادم اومد اون کفاش که دمپاییام رو از اونجا خریدم کارتشو بهم داده.

دست کردم تو جیبم دیدم تو جیبمه . در اوردم بهش دادم گفتم: اینجا از این دمپایی ها زیاد داره برو قشنگ یک ده دوازده تایی بخر تا دفعه دیگه دمپاییای ملت رو نپوشی مجبور شن واسه پیدا کردنش هزار تا صلوات نظر کنن.

بعد از این که گفتم هزار تا صلوات نظر کردم دیدم یارو الآن از خنده روده بر بشه گفتم بزار برم الآن قش میکنه می اُفته خونش میفته گردن ما.

 

  • نیما امید امیر فائقی 090